الناالنا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

Georgia

Ne mütlü türk deyene🇦🇿

دلم میخواهد هایم به کنار عاشقانه دوستت دارم بانوی من

شاید مهم نیست ! نیازها و علایق ادم تو دوره های مختلف سنی تغییر می کنه ...شاید خیلی چیزها که یک روز برایش خواب و رویا شده بودند در زمان حال به نظر کوچک و بی ارزش برسند . اما توقع ادم از خودش و زندگیش با گذشت زمان بیشتر میشه حتی اگر خواسته های ادم مثل کودک درونش همیشه کوچک بمونه!.... همیشه دلم میخواهد هایی وجود داره که خیلی هاش از دنیای واقعی فاصله داره ولی نوشتن و یا به زبون اوردنشون هم کافیه برای اینکه تا مدتها ذهن و روحت را پر کنی از انرژی مثبت حضور کم رنگشون!..... شاید این روزها کم بودن وقت برای خودت اجازه فکر کردن به دلم میخواهد رو گرفته باشه اما تاثیر خواستن اونهم با تمام وجود چیزی نیست که بشه انکار کرد.....بی اختیار یاد دلم م...
8 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

در وصف حس قشنگ مادرانه بسیار گفتند و بسیار گفتیم و بسیار شنیدیم....اما همه اینها نمی تونه بشه قد یک ثانیه بوییدن و یک لحظه لمس کردن موجودی فرشته سان که وجودش به وجودت بسته باشد....میگن تاثیر اولین خاطره ها همیشه ماندگار تره....مخصوصا وقتی طعم شیرینش حسابی به کام آدم نشسته باشه...مثل تاثیر اولین نگاه مستقیم دخملک تو صورتم که عین جادو سحرم کرد...هنوز هم با هر کار تازه اش اشک توی چشمام جمع میشه ....شایدم دل نازک تر شدم از اون روزها...از تاثیر ذوب نگاهش.....از حضور یک موجود بند انگشتی و پری سان که بشه به وسعت قلب و روحت... زمان چه قدر زود میگذره!!!!این جمله را شاید بارها و بارها از دهان این و اون شنیده باشیم.....و یا به زبون آورده باشیم....
7 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

مدت ها بود فراموشم شده بود این خنده های شیرین در خوابت !   یاد نوزادی ات بخیر ، هر زمان که در خواب میخندیدی و بلند بلند قهقهه میزدی ، بالای تختت به نظاره مینشستم و رویاهای شیرینم را دانه دانه برگ میزدم !   دلم میخواست بدانم رویای زیبایت چیست که آنچنان تو را در خواب به خنده وامیدارد !   آنقدر حس و حال خوبی داشتم و خیالم از مادر بودن خودم راحت میشد که بی اندازه بود! ولی آن خنده های نوزادی کجا و این قهقهه شیرین دو نیم سالگی ات کجا !   زمین تا آسمان ِ خدا شیرینی اش فرق دارد .   پشت این خنده های در خواب ِ نونهالی ات یک دنیا آگاهی و تجربه خوابیده است ! امروزم...
2 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

حس مادرانه شاید ابعاد وسیعی داشته باشه که گاهی هیچ توجیهی نداره ، اما قابل اغماض هم نیست ... شاید در طول روز بارها و بارها از دست وروجکت کلافه بشی ولی تحمل یک اخم ساده را هم از غیر نداری ! ... در عین حال که فکر کنی خیلی باهوشه از همه باهوشتر... همیشه نگرانی که وروجکت توی هیچ زمینه ای از بقیه عقب نباشه! اگر شیطنت زیاد بکنه فکر میکنی نکنه بیش فعاله ؟ اما تا اروم میشنه نگران میشی که چرا فعالیتش کم شده !.... اگر زیادی بخوابه اروم و قرار نداری انگار یه چیزی گم کردی ! اما تا زمان خوابش میگذره زود نگران میشی که چرا این بچه خواب نداره، بعد میشینی ساعتهای خوابش را طی یکی دو روز گذشته حساب و کتاب میکنی که نکنه خوابش کم شده باشه !.... اگر مدام با رور...
2 ارديبهشت 1392

تمام دنیای ما

لای لایی شبانه را چندبار بخوانم که برای یک عمر خاطره ماندگار باشد؟ دستهای کوچک تو را چندبار ببوسم تا این لطافت باور ناپذیر را ادراک کنم؟ النای من، چهره معصوم تو به هنگام خواب آنقدر دیدنیست که می‌خواهم زمان بایستد و من بیدار محو تماشای تو بمانم دیدن بازی تو با پدر آنقدر لذت‌بخش است که آرزو می‌کنم هیچ کاری منتظر من نباشد دیگر میان حرفهای من و پدر قصه‌های تو بی‌خبر می‌دوند، حتی وقتی خواب می‌روی باز تو را تماشا می‌کنیم النا روزی کودکی خواهی داشت و دستهای کوچکش را هزار بار بوسه خواهی زد من برای تو امروز از این عشق می‌نویسم می‌نویسم شاید آنروز فرصت دیدارمان آ...
2 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

النای کوچک من این روزها با تو بودن آنقدر خوب و زیباست که هرلحظه‌اش را می‌بلعم دخترک نوپای دیروز، پابپای من در خیابان‌های برف گرفته شهر قدم می‌زند و با هم از نقاشی روی دیوارها تا چاله‌های آب شعر می‌سازیم باور انسانی عظیم نهفته در ظاهر کوچکت این روزها واقعی‌تر است گاهی از تو فاصله می‌گیرم و تو را در دنیایی که هر تکه‌اش معماییست جذاب نظاره می‌کنم زمین می‌خوری و باهم از درد جسم حرف می‌زنیم، اما باز هم آزادی که بدوی درخت را لمس می‌کنیم و تفاوت دیوار را با برگ‌ها حس می‌کنیم گاهی در آغوشت می‌گیرم و روحمان در هم فرو می‌رود و آنوقت درونم ...
2 ارديبهشت 1392

النا بانو

 النا بانو: برایت هدیه می‌خرم، کوچک و ساده به سادگی حرفی که در دلم می‌پیچد: دلم همیشه باتوست دخترک! برایت هدیه‌ها را روی تخت می‌گذارم تا هرگاه بیدار شدی و من نبودم مرا احساس کنی در پیچ و تاب کاغذ رنگی بهم فشرده صدای تپش قلب من بگوشت خواهد رسید می‌گوید وقتی نیستم نیز، کنار تو دلم جامانده… برایت هدیه‌های کوچک می‌گذارم شاید فاصله‌های کوتاه نبودم را پر کند شاید مادری را نوع دیگری برایت داشته‌ام اما باز هم دلم مادرانه پیش توست. ...
1 ارديبهشت 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Georgia می باشد